امروز: پنجشنبه, ۱ آذر ۱۴۰۳ / بعد از ظهر / | برابر با: الخميس 20 جماد أول 1446 | 2024-11-21
کد خبر: 52048 |
تاریخ انتشار : ۰۲ شهریور ۱۴۰۳ - ۱۵:۱۸ | ارسال توسط : |
31 بازدید
۰
| 3
ارسال به دوستان
پ

موسیقی چیست؟ آنچه ما تحت عنوان موسیقی تعریف می‌کنیم در ابعاد فرهنگی و فردی تعیین می‌شود؛ البته صوت به صورت واقعیت بیرونی وجود دارد اما برای اینکه آن صوت به عنوان موسیقی در نظر گرفته شود باید آن را موسیقایی تشخیص دهیم. آنچه تحت عنوان «موسیقی» پذیرفته می‌شود در بین فرهنگ‌ها، خرده فرهنگ‌ها و افراد متفاوت است.

به گزارش انعکاس روز و به نقل از ایسنا، موسیقیِ یک فرهنگ یا خرده فرهنگ ممکن است از طرف اعضای دیگر فرهنگ‌ها، موسیقی دانسته نشود. تعریفی نسبتاً بدون سوگیری فرهنگی از موسیقی عبارت است از «هنر یا علم تنظیم اصوات در نت‌ها و ریتم‌ها برای ایجاد الگو یا اثری دلخواه». در فرهنگ‌های غربی، از حیث تاریخی شرحی غنی‌تر از کیفیات زیباشناختی موسیقی ارائه شده است. یک تعریف، موسیقی را «هنر ترکیب اصوات آدم(ها) یا آلت(های) موسیقی برای دستیابی به زیبایی فرم و بیان احساس» توصیف کرده است.

البته، تعریف موسیقی در قالب این عبارات به قضاوت‌های شخصی در مورد چیزی بستگی دارد که زیبایی فرم و بیان احساس را شکل می‌دهد. این جا تفاوت هست. در واقع آنچه در نظر بعضی افراد «موسیقی» را تشکیل می‌دهد لزوما دیگران زیبا یا بیانگر احساس توصیفش نخواهند کرد. در این چهارچوب داوری، شاید بخواهید این را در نظر بگیرید که کدام گونه‌ها یا سبک‌ها را موسیقی توصیف خواهید کرد.

موسیقی در فرهنگ‌های غیرغربی می‌تواند معانی بسیار متفاوتی داشته باشد. در برخی فرهنگ‌ها، مفهوم موسیقی با رقص ادغام شده است؛ مثلاً، مردمان ایگبو در نیجریه هیچ اصطلاح خاصی برای موسیقی ندارند؛ اصطلاح nkwa به «خواندن، ساز نواختن و رقصیدن» دلالت دارد. در برخی فرهنگ‌ها، ساخت موسیقی فعالیتی جمعی است که همه فعالانه در آن شرکت دارند. این در تضاد با موسیقی کلاسیک غربی است که در آن نقش‌هایی برای مجریان و شنوندگان وجود دارد که به روشنی تعریف شده‌اند، اگرچه این در مورد موسیقی غیرکلاسیک، که ممکن است در آن شنوندگان در خواندن و پیوستن به موسیقی مشارکت کنند، کمتر صدق می‌کند. در مجموع، موسیقی را نمی‌توان جدا از زمینه‌ای که در آن واقع می‌شود درک کرد. فرهنگ به موسیقی شکل می‌دهد، در حالی که موسیقی خود در رفتار انسان تأثیر می‌گذارد. از این منظر، می‌توانیم موسیقی را «صوتی که در قالب الگوهای به لحاظ اجتماعی مقبول سامان می‌یابد» بدانیم. با این حال، در جوامع مدرن و چند فرهنگی، جایی که موسیقی به لحاظ اجتماعی مقبول می‌افتد، در بین خرده گروه‌ها متفاوت است و شاید در بین افراد درون آنها هم فرق کند. یک تعریف امروزی ممکن است این باشد که موسیقی صوتی است که در قالب الگوهایی سامان می‌یابد که در بعد اجتماعی یا فردی پذیرفته شده‌اند.

همگانی بودن موسیقی

موسیقی را هر طور تعریف کنیم همگانی است و در همه فرهنگ‌ها یافت می‌شود. موسیقی خود جوهره انسانیت است. موسیقی احساسات و تجربیات مشترک را پاداش می‌دهد، وضوح می‌بخشد و تقویت می‌کند. موسیقی طی اعصار نقش مهمی در زندگی مردم در سراسر جهان ایفا کرده است. به‌رغم این، اثبات شده که شناسایی ویژگی‌های همگانی خاص موسیقی و ساخت آن دشوار است؛ اما موسیقی را، به دلیل تأثیرش در احساسات، به شکل فراگیر ارج می‌نهند. آوازخوانی همگانی است و بیشتر فرهنگ‌ها از ساز استفاده می‌کنند. موارد همگانیِ محتمل دیگر حضور نوعی ضرباهنگ است؛ تقسیم توالی‌های موسیقایی به دسته‌های کوچک‌تری از عبارات؛ هم ارزی بین زیر و بمی‌هایی که یک اُکتاو فاصله دارند (اُکتاو مجموعه‌ای از هشت نت است که فاصله بین دو نت و خود آنها را در بر دارد، و یک نت دو برابر یا نصف بسامد ارتعاش دیگری را داراست)؛ حضور پنجمِ درست (فاصله اولین تا آخرین نت در بین پنج نت متوالی در گام دیاتونیک)؛ و سازماندهی زیر و بمی در قالب نوعی نظام صوتی که نوعاً فواصل نابرابر دارد (مثل گام دیاتونیک در موسیقی غربی که شامل پنج پرده و دو نیم پرده در هر اُکتاو است). با این حال، در کل، هیچ عنصری وجود ندارد که همواره مشترک باشد. در حال حاضر، نمی‌توان با اطمینان گفت آیا موسیقی محصول هنجارهای آموخته شده در سطح فرهنگی است یا فرآیندهای عصبی و شناختی که اشتراک همگانی دارند. موسیقی به احتمال زیاد بر تعاملی بین این دو استوار باشد.

رویکردی بدیل در ملاحظه ویژگی‌های همگانی موسیقی بررسی میزانی است که موسیقی احساسات مشابه را بیان می‌کند. موسیقی فرهنگ‌های متفاوت ممکن است احساسات مشترکی را انتقال دهند منتها از طریق ساختارهای تونال و ریتمیک مختلف بی‌شک موسیقی از قدرت بیان و برانگیختن طیف وسیعی از احساسات برخوردار است.

آهنگ‌ها در سراسر جهان بر تجربیات مشترک و مهم انسانی تمرکز دارند، مانند دوستی، شادی، آسایش، دانش، دین و عشق. این مضامین، در کنار ترانه‌هایی برای کودکان، از جمله لالایی‌ها و آهنگ‌های بازی، در همه فرهنگ‌ها یافت می‌شوند و به نظر می‌رسد همگانی باشند.

موسیقی به مثابه چیزی منحصر به نوع بشر

در کنار بحث درباره اینکه چه چیزی می‌تواند اساس همگانی بودن در موسیقی باشد، این مسئله مطرح است که آیا موسیقی منحصر به انسان‌هاست یا خیر. آیا اصواتی که جانوران تولید می‌کنند موسیقی‌اند؟ آیا جانوران به موسیقی واکنش نشان می‌دهند و موسیقی می‌سازند؟ در مورد اولین سؤال، اینکه آیا ما اصواتی را که جانوران تولید می‌کنند، مثلاً آواز پرندگان را، به مثابه موسیقی ادراک می‌کنیم یا خیر، تا حد زیادی به سلایق شخصی ما بستگی دارد. پاسخ به پرسش دوم پیچیده‌تر است. شواهدی مبنی بر این وجود دارد که جانوران به موسیقی واکنش نشان می‌دهند. مثلاً شواهد نقل شده فراوانی وجود دارد که گاوها وقتی در پس زمینه موسیقی پخش شود، شیر بیشتری تولید می‌کنند. این شاید از آن رو باشد که موسیقی اضطرابی را کاهش می‌دهد که ممکن است مانع از ترشح اکسی توسین یعنی هورمونی شود که در فرایند ترشح شیر نقش اساسی دارد. همچنین شواهدی وجود دارد مبنی بر این که پرندگانی که می‌توانند اصوات انسانی را تقلید کنند قادرند در سرعت‌های مختلف اجرا با موسیقی سر ضرب بگیرند. زیست موسیقی شناسان استدلال می‌کنند که اصوات جانوران متشکل از همان زبان موسیقایی مورد استفاده انسان‌هاست. مثلاً پرندگان الگوهای زیر و بمی و ریتم مشابهی با انسان ایجاد کرده‌اند، در حالی که نهنگ‌ها هم از بسیاری مفاهیم موسیقایی موجود در موسیقی انسانی، از جمله ریتم‌ها، طول عبارات و ساختار آوایی مشابه، بهره می‌برند. با وجود این، نزدیک‌ترین خویشاوندان نخستین ما ظرفیت‌های اندکی به نمایش می‌گذارند که بتوان موسیقایی تعبیرشان کرد. آنها ظرفیت تولید علایم آوایی پیچیده را ندارند و هیچ مدرکی دال بر آن نیست که قادر باشند به موقع سرضرب بگیرند. به طور کلی حتی در میان نخستیان، علایم آوایی معمولاً پیوند تنگاتنگی با شرایط ارتباطی مشخص دارند. در حال حاضر، هنوز رأی قطعی در این مورد صادر نشده که آیا جانوران از حیث ظرفیت‌های مشابه برای ساخت موسیقی با انسان شریک‌اند یا خیر.

اهمیت موسیقی در تکامل

بحثی فراتر بر این تمرکز دارد که آیا موسیقی در تکامل اهمیت دارد یا خیر. پاسخ‌ها به این پرسش ناگزیر بر اساس حدس و گمان‌اند. یکی از استدلال‌ها حاکی از آن است که موسیقی مصداق بسیاری از معیارهای کلاسیک برای سازگاری تکاملی پیچیده انسان است. هرگز هیچ فرهنگی فاقد موسیقی نبوده است (همگانی بودن)؛ رشد موسیقایی در کودکان به طور کلی میل به تبعیت از الگوی مشابهی دارد؛ موسیقایی بودن فراگیر است (همه افراد بالغ می‌توانند ارزش موسیقی را دریابند و آهنگ‌ها را به خاطر بسپارند)؛ حافظه مخصوصی برای موسیقی وجود دارد؛ سازوکارهای قشری مختص به آن در مغز درگیر کارند؛ موارد مشابهی در علایم صوتی گونه‌های جانوری دیگر، مثلاً پرندگان، میمون‌های دراز دست و نهنگ‌ها، وجود دارد؛ و موسیقی می‌تواند احساسات قوی‌ای را برانگیزد که متضمن رفتارهای انطباقی مربوط به گوش دادن و ساختن موسیقی است. اگر موسیقی به واقع منشأ تکاملی دارد، این منشأ چه ممکن است باشد؟ مواضع نظری اصلی بیانگر آناند که موسیقی ممکن است در نسبت با این موارد تکامل یافته باشد: 

ـ انتخاب جفت به عنوان عاملی در رفتار جفت‌گیری

ـ انسجام اجتماعی ایجاد یا حفظ انسجام اجتماعی از طریق ترویج همبستگی و نوع‌دوستی گروهی

ـ تلاش دسته جمعی، کمک به هماهنگی متقابل در کار گروهی

ـ توسعه ادراکی، کمک به پرورش کلی‌تر ادراک صوت

ـ توسعه مهارت‌های حرکتی، از طریق آواز خواندن همراه با حرکت و دیگر شیوه‌های خلق موسیقی که فرصت‌هایی برای بهبود مهارت‌های حرکتی فراهم آورند

ـ کاهش تعارض، کاستن از تعارضات بین فردی در درون گروه‌ها از طریق فعالیت‌های مشترک که بعید است مشاجره یا نزاع برانگیزند

ـ وقت گذرانی ایمن، فراهم کردن راهی برای گذراندن وقت که از درگیری با موقعیت‌های خطرناک احتمالی پرهیز دارد

ـ ارتباطات بین نسلی، فراهم آوردن ابزار مفید حافظه برای انتقال اطلاعات از نسلی به نسل دیگر

چند نظریه بر اهمیت موسیقی در زمینه انسجام اجتماعی، ترویج رفتار همیارانه و همگام‌سازی احساسات در تعداد زیادی از افراد متمرکزند که بدین ترتیب می‌توانند دسته جمعی برای محافظت و دفاع از خود اقدام کنند. عیب این وضعیت آن است که بالقوه می‌تواند به احساس خصومت نسبت به غیرخودی‌ها هم دامن بزند. ماهیت چندوجهی خلق موسیقی همچنین از پرورش طیف وسیعی از مهارت‌های مهم زندگی در آن واحد پشتیبانی می‌کند، از جمله پرورش زبان؛ مهارت‌های شنیداری، پایشگری و ارزیابی؛ تمرکز حواس؛ برقراری ارتباط؛ ادراک حالات و احساسات؛ و مهارت‌های جسمانی. در مجموع، ساخت موسیقی بسیاری از بخش‌های متفاوت مغز را درگیر می‌کند و ممکن است نقش منحصر به فردی در تسهیل کسب و حفظ مهارت عضویت در یک فرهنگ ایفا کرده باشد، که از این طریق به ما کمک می‌کند با دیگران تعامل اجتماعی داشته باشیم و آن مهارت‌های فکری‌ای را در اختیارمان می‌گذارد که ما را از دیگر گونه‌ها متمایز می‌سازند.

این موضوع را شواهدی مبنی بر وجود موسیقی از هزاران هزار سال پیش تأیید می‌کند. قدیمی‌ترین آلت موسیقی یافت شده یک فلوت استخوانی ۵۳,۰۰۰ ساله بود که، کمابیش شبیه ریکوردری مدرن، از استخوان پای یک حیوان ساخته شده بود. این ساز پیچیده‌ای بود و نشان می‌داد وقت و تلاش صرف ساختش شده، که حاکی از این است که موسیقی در آن فرهنگ مهم بوده است. همه صاحب نظران موافق نیستند که موسیقی مقصود تکاملی دارد. برخی می‌گویند موسیقی، در کنار هنرهای دیگر، هیچ اهمیت تکاملی و کارکرد عملی‌ای ندارد. موسیقی محکوم شده است به این که سربارِ تکاملی و اغواگر شنیداری است؛ یعنی یک محصول جنبیِ تکاملیِ ناشی از ظهور سایر ظرفیت‌هاست که ارزش انطباقی بی‌واسطه دارند. موسیقی از این منظر صرفاً به دلیل لذتی که موجب می‌شود، وجود دارد. خاستگاه موسیقی هر چه باشد، شکی نیست که پرداختن به آن برای انسان‌ها در مقام گونه جانوری پاداش دارد. اگر این طور نبود، افراد چنین زمان زیادی را صرف اشتغال به فعالیت موسیقایی نمی‌کردند.

منبع: کتاب روان‌شناسی موسیقی/ نوشته سوزان هَلِم / ترجمه سهند سلطاندوست

انتهای پیام

    برچسب ها:
لینک کوتاه خبر:

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر،تکرار نظر دیگران،توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی ، افترا و توهین به مسٔولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

نظرات و تجربیات شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نظرتان را بیان کنید

آرشیو

Scroll to Top