به گزارش انعکاس روز و به نقل از ایسنا، ۱۸ تیرماه ۱۳۸۸، مهدی آذر خرمشاهی معروف به مهدی آذریزدی در ۸۸ سالگی دنیای قصهها را ترک کرد و چند سال بعد از درگذشت او یعنی در سال ۱۳۹۲، شورای عالی انقلاب فرهنگی بنا بر پیشنهاد شورای فرهنگ عمومی، این روز را به عنوان روز ملی ادبیات کودک و نوجوان در کشور اعلام کرد. این روز از سال ۱۳۹۲ در تقویم رسمی کشور ثبت شده است.
آذریزدی، بیست و هفتم اسفند سال ۱۳۰۰ خورشیدی در روستای خرمشاه یزد به دنیا آمد، پدر علی اکبر و مادرش سکینه نام داشت. مادرش بی آنکه نوشتن بداند، قرآن میخواند، پدرش مردی متدین بود که سرمایه چندانی هم نداشت، اما همراه خانواده به حج رفته بود. خانواده آذریزدی از افرادی بودند که به آنها «جدیدیها» میگفتند یعنی کسانی که نیاکانشان تا دو، سه نسل پیش زرتشتی بودند و تازه مسلمان به شمار میآمدند.
مرحوم مهدی آذر یزدی نویسنده معروف داستان های کودکان، روزگار کودکی را در سختی و فقر سپری کرد. اصلاً مدرسه نرفت، تا جایی که در پنجاه سالگی برای نخستین بار، کلاس درس را میبیند، نمیتواند جلوی گریه خود را بگیرد اما با این حال الفبا را از پدر یاد گرفته بود و با کتاب مانوس بود. پدرش با مدرسه رفتن مخالف بود و آرزوی مدرسه رفتن به همراه بچهها با کیف و لباس مدرسه همیشه برای مهدی باقی مانده بود.
آذریزدی با پدرش در یک جوراببافی مشغول کار شد و بعد با کار در یک کتابفروشی وارد دنیای جدیدی شد که همدم تمام تنهایی او بود. وقتی با کتاب آشنا شد، فهمید دنیا از روستای خرمشاه هم بزرگتر است،
در سال ۱۳۲۲ به تهران رفت و مقیم تهران شد، قبل از آنکه به کار نگارش داستان های کودکان بپردازد به مشاغل گوناگون از جمله عکاسی و کتابفروشی پرداخت، و در سال ۷۳ دوباره به یزد بازگشت، به خانه پدری رفت که با آرامش بنشیند و بنویسد.
جرقه اولین کتاب!
او در کتاب «این زندگی من است» درباره تصمیمش برای نوشتن آورده است: «اولین بار که به فکر تدارک کتاب برای کودکان افتادم سال ۱۳۳۵ (یعنی در ۳۵ سالگیام) بود. بعضیها از کودکی شروع به نوشتن میکنند، ولی من تا هجدهسالگی خواندن درست و حسابی را هم بلد نبودم.
در سال ۱۳۳۵ در عکاسی یادگار یا بنگاه ترجمه و نشر کتاب کار میکردم و ضمناً کار غلطگیری نمونههای چاپی را هم از انتشارات امیرکبیر گرفته بودم و شبها آن را انجام میدادم. قصهای از انوار سهیلی را در چاپخانه میخواندم که خیلی جالب بود. فکر کردم اگر سادهتر نوشته شود، برای بچهها خیلی مناسب است. جلد اول «قصههای خوب برای بچههای خوب»، خودبهخود از اینجا پیدا شد.
آن را شبها در حالی مینوشتم که توی یک اتاق ۴×۳ [۱۲]متری زیرشیروانی با یک لامپای نمرۀ دهِ دیوارکوب زندگی میکردم. نگران بودم کتاب خوبی نشود و مرا مسخره کنند. آن را اوّلبار به کتابخانۀ ابن سینا (سر چهارراه مخبرالدوله) دادم. آن را بعد از مدتی پس دادند و رد کردند. گریهکنان آن را پیش آقای جعفری، مدیر انتشارات امیرکبیر، در خیابان ناصرخسرو بردم. ایشان حاضر شد آن را چاپ کند. وقتی یک سال بعد، کتاب از چاپ درآمد، دیگران که اهل مطبوعات و کار کتاب بودند، گفته بودند که خوب است. به همین خاطر آقای جعفری پیوسته جلد دوم آن را مطالبه میکرد. کمکم این کتابها به هشت جلد رسید. البته قرار بود ده جلد بشود، ولی من مجال نوشتن آن را پیدا نکردم.
بیشتر اوقاتم صرف اسبابکشی و تغییر منزل و تغییر شغل و کار شده است. تنهایی هم برای خودش مشکلاتی دارد. باید سبزی بخری، بنشینی پاک کنی، بعد یک جوری آن را بپزی و بخوری و ظرف آن را بشویی، پیراهنت را وصله کنی و اتاقت را جارو کنی و رخت بشویی و از این قبیل کارها … روزها هم اگر برای مردم کار نکنی، خرجی نداری. اگر دست من بود برای خودم یک پدر میلیونر که مدیر کتابخانه هم باشد انتخاب میکردم، ولی اختیار در دست من نبود.
برای کارهایی که در زمینۀ کتاب کردهام جایزۀ یونسکو گرفتم و همینطور جایزۀ سلطنتی کتاب سال. سه تا از کتابهایم را هم شورای کتاب کودک به عنوان کتاب برگزیدۀ سال انتخاب کرد.
آذرییزدی کدام یک از کتابهایش دوست داشت؟
از بیست و سه عنوانی که از من چاپ شده است، چهار تا را به ترتیب اولویت، بیشتر از بقیه دوست میدارم:
۱. شعر قند و عسل که بیشتر بیان درد زندگی است.
۲. بچۀ آدم که جزوۀ چهارم قصههای تازه از کتابهای کهن است.
۳. خاله گوهر که در سال ۱۳۵۴ در شیراز برای کمیتۀ پیکار با بیسوادی نوشتم و همانجا چاپ شد و سرگذشتی صددرصد واقعی است.
۴. گربۀ تنبل که هنوز چاپ نشده است و همین باعث شده که از سال ۱۳۶۵ به بعد دیگر نتوانستهام اثر تازهای را ارائه کنم.»
مهدی آذریزدی در سال ۱۳۴۳ هجری شمسی به سبب نگارش کتاب «قصههای خوب برای بچههای خوب» از سوی سازمان جهانی یونسکو به دریافت جایزه نایل آمد.
بزرگترین لذت زندگی آذریزدی، خواندن کتاب بود و میگفت: «ترسم از این است، عمرم به پایان برسد و حسرت کتابهای نخوانده را با خود به همراه داشته باشم.»
مرحوم آذریزدی در سال ۱۳۷۹ به دلیل نگاشتن داستانهای قرآنی و دینی، خادم قرآن شناخته شد به همین منظور چندین بار از سوی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، بنیاد ریحانه الرسول (س) و برخی از نهادها و سازمانها برای وی مراسم بزرگداشت برگزار شد.
مجموعه قصههای خوب برای بچههای خوب، تاکنون به چندین زبان همچون اسپانیایی، ارمنی، چینی و روسی ترجمه شده و برخی از مجلدات آن حدود ۱۰۰ بار چاپ شدهاند و در سالهایی یکی از ۱۰ کتاب پرامانت در کتابخانههای عمومی بوده است.
انتهای پیام
لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر،تکرار نظر دیگران،توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.
لطفا نظرات بدون بی احترامی ، افترا و توهین به مسٔولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.
در غیر این صورت مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.