به گزارش انعکاس روز و به نقل از ایسنا، در متن این مدرس دانشگاه که در آستانه بیست و سوم دیماه، سیزدهمین سالگرد درگذشت سیدجعفر شهیدی، نویسنده، مترجم و استاد تاریخ اسلام منتشر میشود، آمده است:
«در ایام پرتب و تاب انقلاب فرهنگی و دوران نوگشایی دانشگاهها، ستاد انقلاب فرهنگی طی مصوبهای، برای دانشجویانی که با گذراندن حداکثر ۲۵ واحد درسی فارغالتحصیل میشدند، فراخوان داد تا برای اتمام تحصیل خود به دانشگاههای منتخب مراجعه کنند.
در برنامهریزی آموزشی این دانشجویان و پس از آن برای همه دانشجویان، تعدادی دروس عمومی از جمله معارف اسلامی و تاریخ اسلام در نظرگرفته شده بود و مسئولیت آن به عهده جناب حجتالاسلام والمسلمین دکتر احمد احمدی گذاشته شده که همزمان دبیری ستاد انقلاب فرهنگی را عهدهدار بود.
ایشان به مجموعهای از استادان بزرگوار حوزوی و دانشگاهی ماموریت داد تا برای تدوین کتب مربوط به دروس معارف اسلامی اقدام کنند. یکی از اساتیدی که در این دوره ماموریت یافت برای درس «تاریخ تحلیلی اسلام» کتاب تالیف کند، استاد دکتر سیدجعفر شهیدی بود که در اولین فرصت کتاب را تدوین کرد و خود نیز در چندین دانشگاه تدریس کتاب خودش را در چند نوبت عهدهدار شد. این کتاب در مرکز نشر دانش که در آن زمان با هدف تالیف و ترجمه کتابهای دانشگاهی تاسیس شده بود به چاپ رسید و در اختیار دانشجویان قرار گرفت.
با انتشار این کتاب یکی از بزرگان حوزه که در زمینه تاریخ اسلام تخصص داشت و کتابی از او در سالهای ۵۴ و ۵۵ به چاپ رسیده بود در خصوص کتاب تازه منتشرشده جناب دکتر شهیدی نقدی داشت؛ نقدی عالمانه و اخلاقمدار. ایشان (که خداوند نگهدارش باد) برخلاف بیاخلاقیهایی که متاسفانه در این روزها با آن مواجه هستیم به جای طرح نقد و اعتراض خود به مطبوعات و ایجاد جو روانی در جامعه که کتابی به عنوان تاریخ اسلام برای دانشگاهیان منتشر شده است و مورد تایید حوزه علمیه نیست و به دنبال آن پاسخ نویسنده در جراید، تقابل دانشگاه و حوزه را به دنبال داشته باشد، اشکالات خود برای کتاب دکتر شهیدی را به مسئول امر، جناب حجتالاسلام والمسلمین دکتر احمد احمدی ارائه داد.
این مرد بزرگ که خود نیز معلم اخلاق بود، پس از ملاحظه نقد استادانه و منصفانه حوزه، صلاح براین دید که این دو بزرگوار (نویسنده و منتقد) در کنار یکدیگر قرار گیرند تا نویسنده نقد و نظر منتقد را استماع و پاسخی قانعکننده بیان کند.
خوشبختانه توفیق همراهم شد و این ماموریت از جانب جناب دکتر احمدی به اینجانب محول شد. ماموریتی که کاش امروز هم بزرگانی یافت میشدند در اینگونه موارد اختلافات را درونی حل کرده، نگذارند اختلافات علمی به کف جامعه و رسانهها کشیده شود.
ماموریتم هماهنگی و تعیین زمان نشست دو استاد و به هم رساندن این دو بزرگوار بود که با تعیین وقت مشترکی این بزرگواران در کنار هم قرار گرفته و هریک نظرات علمی و اختلافات نظر خود را برای یکدیگر بیان داشته تا به نظر واحدی برسند.
این توفیق را مغتنم شمرده، با تماس تلفنی با هردو بزرگوار، وقت مشترکی برای بعدازظهر یکی از روزهای ماه رمضان تعیین شد.
ماه رمضان سال ۶۲ با ۶۳ بود. این بزرگوار در آن سال در یکی از مساجد تهران اقامه جماعت میکرد. با ایشان تلفنی صحبت کردم، با بزرگواری تمام پیشنهاد استاد دکتر احمدی را پذیرفت و اعلام آمادگی کرد در یکی از روزها بعد از نماز جماعت ظهر و عصر و سخنرانی بعد از نماز، برای مباحثه و طرح نظرات، در منزل جناب دکتر شهیدی حضور داشته باشند.
موافقت ایشان برای حضور در منزل دکتر شهیدی و تشکیل جلسه مشترک را در تماس تلفنی، با استاد دکتر شهیدی در میان گذاشتم و با استقبال ایشان مواجه شد و با بزرگواری تمام پذیرفتند و قرار شد جلسه در منزل و کتابخانه جناب آقای دکتر شهیدی برگزار شود. نشانی منزل را دادند و زمان جلسه در یک بعدازظهر گرم تابستانی ماه رمضان تعیین شد.
با اتومبیل جیپی که در اختیار داشتم، در روز موعود، برای ادای فریضه ظهر و عصر به مسجد رفتم، بعد از اقامه نماز، سخنرانی داشتند و بعد از سخنرانی تعدادی از مومنان نمازگزار گرد استاد جمع شدند و ایشان با صبر و حوصله به سوالات یکایک آنان پاسخ دادند.
وقتی سوالکنندگان متفرق شدند، برای عرض ادب خدمت استاد رسیدم. سالهای قبل از انقلاب اسلامی، در انجام یک کار فرهنگی مشترک درخدمت ایشان بودم و آشنایی قبلی داشتیم. با بزرگواری تمام همراهی کردند و بیریا بر اتومبیل جیپ سوار شدند و به طرف محله نارمک، منزل استاد شهیدی حرکت کردیم.
مطابق آدرس به خانه استاد رسیدیم، استقبال گرم و صمیمی استاد نشان از انتظار ایشان داشت.
وارد خانه شدیم. طبقه اول منزل استاد کتابخانه بود و میزی در کنار در ورودی کتابخانه، دو استاد یکی نویسنده کتاب و دیگری نقدکننده کتاب، در کنار هم صمیمانه، صبورانه و محققانه به تبادل نظر پرداختند.
بیحالی روزهداری ماه رمضان و هوای گرم تابستان آن سال، مانع بحث بزرگواران نشد. بحث گرم گرفت و هرازگاهی استاد شهیدی از جای برمیخاست کتابی را میآورد و شاهد مثالش را از منابع دست اول ارائه میداد.
گاهی جلدی از تاریخ طبری و گاهی سیره ابن هشام و گاهی تاریخ یعقوبی و گاهی…، و یکایک اسناد را برای استاد ارائه میکرد. من هم از دور نظارهگر و شاهد توجه و تلاش علمی و دفاع از نوشتههای متن کتاب بودم.
دقت نظر، صبوری، تسلط، توانایی، منبعشناسی، تواضع و فروتنی در برابر یکدیگر توسط دو استاد به حدی بود که مباحث دو طرف حتی به مباحث طلبگی که بعضا با تندی همراه میشود! منجر نشد. تمام مدت شاهد بودم و بهرهمند از متانت دو استاد در مباحث.
بیش از سه ساعت بین دو استاد مباحث ادامه یافت و نکات مهم رد و بدل میشد. به عنوان شاهد هنگام بحث رضایت را در چهره دو استاد میدیدم و احساس میکردم هر دو از این نشست مسرور هستند و خوشحالی و رضایت در چهره هر دو قابل مشاهده بود.
بحث پایان یافته بود و خداحافظی نزدیک، من هم جلو رفتم و از نزدیک شاهد بودم. جناب دکتر شهیدی دفتری در دست گرفت و فرمود اخیرا کار جدیدی را شروع کردهام، تصمیم دارم در صورت توفیق نهجالبلاغه را به فارسی ترجمه کنم. دفتر را باز کرد و بخشی از خطبه اول را که با آن ترجمه نهجالبلاغه را آغاز کرده بود قرائت کرد. استاد حوزوی همراه ما ضمن تحسین، او را برای ادامه کار تشویق کرد.
در این دیدار که بعضا به خاطرهبازی هم منجر میشد، استاد شهیدی که نام بامسمایی داشت، یادی از فرزند شهیدش کرد که در دوران دفاع مقدس به شهادت رسیده بود و خاطراتی از فرزند شهیدش و همچنین دوران تحصیل خودش در حوزههای علمیه قم و نجف را با تمام احساس تعریف کرد.
دیدار دو بزرگوار در نهایت صمیمت و صفا به پایان رسید. بعدازظهر تابستان بود. هنوز غروب نشده بود. به اتفاق حضرت آیتالله با بدرقه گرم و صمیمی استاد، از منزل خارج شدیم تا پای ماشین بدرقه کرد و با رضایت دو طرف از این نشست، خداحافظی کردیم.
بعد از این دیدار نقدی و نظری از سوی آیتالله برای این کتاب نوشته نشد و کتاب سالهاست به عنوان کتاب درسی تاریخ تحلیلی اسلام در دانشگاهها تدریس شده و میشود.
امروز که این خاطره برای اولینبار مکتوب میشود، سالها است که از توفیق دیدار استاد دکتر شهیدی محروم شدهایم و جناب دکتر احمدی هم که باعث این دیدار شدند به دیار باقی شتافتند و برای حضرت آیتالله که با دیدن این متن میتواند تجدید خاطرهای شود، آرزوی صحت و سلامتی و طول عمر دارم. از آنجا که توفیق نیافتم تاییدیه ایشان را برای این خاطره بگیرم از ذکر نام استاد خودداری کردم.
غرض از نقل این خاطره این است که کاش همه بزرگانی که نقد عالمانه و صحیح نسبت به نظر و یا کتاب استاد دیگری دارند از این فرصت نقد و نظر استفاده کرده و طرف مقابل را برای دیدار و مباحثه دعوت کنند و فرصتی را در نظر بگیرند تا با طرح نظر خود در محیطی دربسته، اما صمیمی با همدیگر، مشکل را رفع کرده و به نظری واحد برسند و کار را به عرصههای دیگر نکشانند.
انتهای پیام
لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر،تکرار نظر دیگران،توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.
لطفا نظرات بدون بی احترامی ، افترا و توهین به مسٔولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.
در غیر این صورت مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.