اگر فرصت کردیم به این هم اندیشه کنیم که آیا در میان اینهمه کاری که باید برای این مردمان و برای این کشور بزرگ کرد اولویتهای ما همانی هستند که مینمایانیم؟
فتح الله آملی: ـ این ننگ را به کجا ببریم؟ آیا واقعاً این نمایندگان میخواهند از ایران در برابر دشمنیهای غرب دفاع کنند؟ این سلفی تحقیر را چگونه باید از دامان پارلمان پاک کرد؟ نتیجه حمایت از اصلاحطلبان همین شیفتگی است…
ـ رئیس جمهور با آنهمه وعدهای که در جریان انتخابات داد با این کابینه سراسر محافظهکارانه در حق اصلاحات که بیشترین حامیانش بودند جفا کرد. پس سهم اصلاحات از پیروزی حسن روحانی چه میشود؟…
ـ زنان نیمی از جامعه را تشکیل میدهند پس چرا سهمی در کابینه ندارند؟ این بود شعار حمایت از زنان؟…
ـ چرا در مراسم تحلیف اینها بودند ولی آن عزیزان نبودند؟…
ـ باید برای تقویت جریان اصولگرایی فکری کرد، مبادا اصلاحطلبان و غربزدگان قلههای مدیریت کشور را فتح کنند…
این تعبیرات، نمونهای از ادبیاتی است که این روزها برخی از رسانههای ما مبتلای به آن شدهاند. البته گاهی تعجب میکنیم که چرا بین مطالبات و دغدغههای ملت و دولتمردان اینهمه فاصله افتاده است؟ دولتمردان و سیاستورزان و متولیّانی که همه دأب و داعیه انقلاب و نظام و خدمت به مردم و حل مشکلات محرومان و مستضعفان را دارند اما حرفهایشان و مطالباتشان فاصلهای عمیق با دغدغههای مردمان دارد. بسیاری از این عزیزان خود را برکنار از میل به قدرت و دور از تعلقات دنیوی و هوای نفس میخوانند اما عمل و رفتارشان چیز دیگری میگوید. شاید یکی از علتهایش این است که دغدغههای جماعتِ کف خیابان را کمتر دارند. مثلاً اینکه دغدغه پیدا کردن شغلی برای فرزند بیکارشان را داشته باشند که با وجود تحصیلات دانشگاهی به هر دری زده و کاری پیدا نکرده و حال ره به افسردگی برده است و یا دغدغه تهیه مسکن برای اهل و عیال و یا تهیه جهیزیّه برای دختر و یا تأمین هزینههای درمان همسر و یا مخارج ازدواج پسر…
چرا که اگر نیک بنگریم مثلاً اینهمه سر و صدا برای گرفتن عکس سلفی چند نماینده با یک چهره مشهور سیاسی که در بسیاری از کشورها امری معمول است نباید به تیتر یک رسانهها بدل میشد. گرچه قابل نقد هم باشد و شاید هم نامعمول. اگر برای نماینده پارلمان ایران با این وضع و وصف قبیح هم باشد که البته تا حدی هست ـ در حکم شریعت علنی کردن آن گناه بیشتری از بزرگنمایی آن دارد.
یا اینکه آیا وزیر زن در کابینه داریم یا نداریم به تنهایی نمیتواند ملاک قضاوت برای تعیین احترام به مقام و منزلت زن در جامعه باشد. چرا که ممکن است چند وزیر زن هم در کابینه داشته باشیم اما وضعیت زنان در جامعه بدتر هم بشود. اصولاً داوری درباره شرایط زنان در یک جامعه با درصد حضور سیاسی آنان در کابینه ره به جایی نمیبرد. البته این سخن بدین مفهوم نیست که نباید زنان در کابینه حضور داشته باشند که نه تنها منعی نیست بلکه حرف حقی هم هست، بلکه بدین معناست که اصولاً مشکلات جامعه و مطالبات مردم از دولت و نظام اینها نیست.
حتی اینکه در مراسم تحلیف چرا اینها بودند و آنها نبودند هم با وجود همه اهمیّتش دغدغه اصلی مردم نیست. آنچه که مردم را از دولت و حاکمیت دور میکند فاصله اولویتها و مطالبات مردم با دغدغهها و اولویتهای بزرگان و ذینفوذان و مسئولان است. همین سهمخواهیهای این حزب و آن حزب از قدرت است و همین دعواهایی است که نسبت چندانی حتی با ارزشها و اصول شناخته شدهای که از آن دم میزنیم ندارد، وگرنه بهخاطر تسویهحساب سیاسی، حتی سابقه خاطرهانگیز نماینده جانبازمان در دفاع از حجاب در نوجوانی را به حراج نمیگذاشتیم… وگرنه در همان مجلس به سلفیهایی که برجستگان سیاسی میهمان با جواد ظریف خودمان میگرفتند هم نیمچه توجهی میکردیم. هرچند میتوانستیم تذکری هم دوستانه به نمایندگان بدهیم که لازم است بهتر و بیشتر وجهه رعایت کنند و حرمت وکالت نگه دارند… وگرنه…
حرف و سخن در این باب فراوان است. نگارنده را اما یک تمنّاست. بیائیم کلاهمان را قاضی کنیم که برای چه انقلاب کردهایم؟ هدف انقلاب چه بوده و چه هست؟ ارزشهای واقعی انقلاب کدام است؟ سهمخواهی و تسویهحساب سیاسی و جناحی در کجای آن قرار دارد؟ بیاخلاقی و تهمت و بیتقوایی کجای آن؟ و مطالبات واقعی و حل مشکلات اساسی جامعه و تلاش در جهت حل آنان در کجای آن و اولویتهای کشور کجا؟
چقدر خوب است که دغدغههایمان را به دغدغههای اصلی ملک و ملت نزدیک کنیم.
بیائیم کابینه را نه از نامها و چهرههایش بلکه از عملکردی که در جهت حل مشکلات جامعه دارند و خدمتی که ارائه میدهند داوری کنیم و از آنان کار بخواهیم و از نمایندگان نیز نظارت شایسته در دفاع جانانه از حقوق مغفول مانده ملت.
بیائیم غصه بخوریم که چرا خودکشی و اعتیاد افزایش پیدا میکند؟ چرا طلاق (براساس آماری که همین دو روز پیش ارائه شد) در تهران که پایتخت ایران است به دو طلاق در هر ۵ ازدواج رسیده؟
بیائیم برای مهاجرت نخبگان غصه بخوریم. برای طبیعت کشور دل بسوزانیم. به اطراف دریاچه ارومیه سری بزنیم و با کشاورزان بیکار شده به خاطر خشکی دریاچه به گفتگو بنشینیم.
و نیز به بحران آب فکر کنیم که آینده کشور را تهدید میکند. و به بحران آلودگی هوا، گردوغبار…
و بیائیم…
و اگر فرصت کردیم به این هم اندیشه کنیم که آیا در میان اینهمه کاری که باید برای این مردمان و برای این کشور بزرگ کرد اولویتهای ما همانی هستند که مینمایانیم؟
اگر دغدغههایمان را به دغدغهها و اولویتهای اصلی کشور و مردمان صبورش بیشتر نزدیک کنیم به همان خدا که خدا هم بیشتر از ما راضی و خشنود میشود.
لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر،تکرار نظر دیگران،توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.
لطفا نظرات بدون بی احترامی ، افترا و توهین به مسٔولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.
در غیر این صورت مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.