میثم امیری در یادداشتی که در اختیار انعکاس روز و به نقل از ایسنا قرار داده، با نقدی بر مواضع اخیر حسن عباسی دربارهٔ فوتبال و بازتاب آن در فضای رسانه، آورده است:
«از سال ۸۳ میشناسمش. از همان سالی که سخنرانی معروف دختران دوبیاش در دستفروشیهای انقلاب ترکانده بود. از همان وقت که حسن عباسی تمام مسئولین ریز و درشت را به بیغیرتی متهم میکرد. هیچ کس نبود که آن سخنرانیها را بشنود و مو به تنش سیخ نشود.
عباسی از همان موقع جذاب صحبت میکرد. در فصاحت و رفتار به شدت مدرن بود؛ کت چرم میپوشید. به جای ریش، تهریش میگذاشت. حقالنساء را رعایت میکرد. عینک آفتابی اصل به چشم میزد. آستینکوتاه اتوکشیده به تن میزد. بحثهایش با اسلاید و تصویر و احترام به مخاطب همراه بود.
برای نسل جوان مذهبی دههٔ هشتاد هم بینهایت گیرا بود؛ آدم مذهبی خوشتیپی که میتواند توی آب فین بزند، بیشتر از شصت متر غواصی کند، در ورزشهای رزمی کره و ژاپن و چین درجهٔ بالا بگیرد و حتی مشاور ورزشی قابلی باشد برای نوجوانانی که میخواهند استعدادشان را کشف کنند… از طرفی زخمخوردهٔ جنگ باشد، قرارگاهِ رمضانیِ کاربلدی به چشم بیاید؛ عملیاتی و کلاهسبز و باحال و… حتی یک بار در جمعی، خلافِ روایت رسمی گفته باشد: «بهتر است نظام دربارهٔ غنیسازی هستهای و داشتن بمب اتم همهپرسی برگزار کند!»
کلا این بستهبندی جذاب میشد حسن عباسی که میتوانست همه طیفها را پای اجراهایش میخکوب کند.
و حالا حسن عباسی تبدیل شده به سخنرانی که به ارتشیها حمله میکند، غربیها را زنازاده میخواند، مخالفش را به مثله شدن تهدید میکند و سخنان درشت علیه جمعیت میلیونی میزند که به نحوی با فوتبال درگیر هستند. این یعنی استاد عباسی کلا سویهٔ نقد را اشتباه تشخیص داده است. اصل را رها کرده و به جزئیات جنجالی چسبیده است.»
نویسنده کتابهای «داغ دلربا» (روایتی از تشییع پیکر شهید سردار سلیمانی) و «باخ» در ادامه این یادداشت آورده است:
«اینکه حسن عباسی فوتبال را قبول ندارد یک بحثی است، ولی این که به فوتبالیستها یا جماعتی که با فوتبال درگیر هستند حمله کند بحث دیگری است. حسن عباسی میتواند بنا بر عقیدهاش با فوتبال مخالف باشد، ولی نمیتواند و حق ندارد فوتبالیستها را بیدین بخواند. یعنی عباسی فوتبال بازی کردن رزمندهها را در جنگ ندیده است؟
حسن عباسی میتواند با بانکداری مخالف باشد. ولی نمیتواند بگوید مردمی که توی بانک حساب دارند، سفرههایشان شبههناک شده است.
موضوع تنها بر سر اعتقادات عباسی نیست. اشکال جای دیگری است. چرا حسن عباسی به جای نقد ذاتی فوتبال و مثلا بررسی تهدیدها و چالشهای این ورزش در جامعه، به فوتبالیستها یا علاقهمندان به فوتبال حمله میکند؟ مثل این میماند که کسی بگوید همه کسانی که شلوار لی و پیراهن آستینکوتاه میپوشند و عینک آفتابی به چشم میزنند (مثل خود استاد عباسی) پیرو سبک زندگی غربی و آدمهای بیحیایی هستند!
اصل بحث اینجاست. عباسی باید تبعات اجتماعی بحثهایش را بسنجد. باید بتواند بین موضوع و مصداق حرفهایش فاصله بیاندازد. اتفاقا باید دست مصادیق را بگیرد تا بتواند آنها را از شر موضوعی که شیطانیاش میداند نجات بدهد. نه آنکه مصادیق را که هنوز دلبسته موضوع نشدهاند یکسره به سمت دوزخ هدایت کند. همان طور که نباید آدمها را زورکی به بهشت برد، نباید آنها را با اجبار به سمت آتش هل داد.
شهید سیدمرتضی آوینی از کسانی بود که سینما را ریشهای نقد میکرد. اما همین آوینی هم خودش فیلم میساخت و هم در برخورد با اهالی سینما با سعهٔ صدر برخورد و همکاری میکرد. آوینی به ما یاد میدهد بحث دربارهٔ سینما با نحوهٔ برخورد با اهالی سینما فرق دارد.
مثالها دراینباره محدود به سیدمرتضی آوینی نیست. بسیاری از شخصیتهای دینی و حتی الگوهای مقدس مذهبی نیز با همین سیاق با مردم برخورد میکردند. اشارهٔ به رفتار غریب ائمه، برای کنشگران اجتماعی مثل حسن عباسی سراسر درس است. مثلا یکی از این روایتهای غریب به نقل از ویکیشیعه توسط «محمدبنعمران مرزبانی» در کتاب «اخبار السید» آورده شده است:
دیدند امام صادق (ع) به نیکی از یکی از شاعران عرب به نام «سیدحمیری» یاد میکند. به امام گفتند سید شراب مینوشد …
امام صادق در پاسخ فرمود: اگر یک پای او لغزیده، پای دیگر ثابت و استوار مانده است…
استاد بزرگوار!
اگر دربارهٔ شاعر تردامن خمّار چنین میتوان گفت، دربارهٔ فوتبالیست شهید پاکباخته چه باید گفت؟»
انتهای پیام
لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر،تکرار نظر دیگران،توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.
لطفا نظرات بدون بی احترامی ، افترا و توهین به مسٔولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.
در غیر این صورت مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.