امروز: جمعه, ۳۱ فروردین ۱۴۰۳ / بعد از ظهر / | برابر با: الجمعة 11 شوال 1445 | 2024-04-19
کد خبر: 27430 |
تاریخ انتشار : ۲۶ دی ۱۴۰۰ - ۱۶:۳۲ | ارسال توسط : |
398 بازدید
۰
| 1
ارسال به دوستان
پ

او نوشت: «بامداد بیست و پنجمین روز اولین ماه زمستان سال دو صفر برای من خوش‌یمن نبود، ساعت از دو بامداد گذشته بود و بدن نیمه‌جان پدرم احیا نمی‌شد، تلاش عزیزان اورژانس به جایی نرسید و سری تکان دادند و با واژه «تسلیت می‌گوییم» غم دنیا روی سرم آوار شد… ساعت زندگی پدر در یک […]

او نوشت:
«بامداد بیست و پنجمین روز اولین ماه زمستان سال دو صفر برای من خوش‌یمن نبود، ساعت از دو بامداد گذشته بود و بدن نیمه‌جان پدرم احیا نمی‌شد، تلاش عزیزان اورژانس به جایی نرسید و سری تکان دادند و با واژه «تسلیت می‌گوییم» غم دنیا روی سرم آوار شد… ساعت زندگی پدر در یک شب سرد بارانی در خانه خودش و در همان کوچه بن‌بست که دوست داشت، برای همیشه از حرکت ایستاد…
برای من دیدن پدری که سال‌ها صلابتش مثال راه و روش زندگی‌ام بود، در بستر بیماری و رنجوری روزهای آخر چنان دردناک و غصه‌دار بود که رهایی از تن خسته و آرامش مطلق ابدی‌اش، تنها اندکی از درد فراقش می‌کاهد. باباجانم تمام تلاشم را کردم که فرزند خوبی برایت باشم، کم و کاستی اگر بود به بزرگواری خود ببخش. خداحافظ جناب سرهنگ من.»

    برچسب ها:
لینک کوتاه خبر:

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر،تکرار نظر دیگران،توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی ، افترا و توهین به مسٔولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

نظرات و تجربیات شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نظرتان را بیان کنید

آرشیو

Scroll to Top