امروز: جمعه, ۳۱ فروردین ۱۴۰۳ / قبل از ظهر / | برابر با: الجمعة 11 شوال 1445 | 2024-04-19
کد خبر: 17233 |
تاریخ انتشار : ۱۸ فروردین ۱۴۰۰ - ۱۶:۱۸ | ارسال توسط : |
183 بازدید
۰
| 1
ارسال به دوستان
پ

رفتنش را باور ندارند و می‌گویند چه زود رفت، خودش می‌گفت «شمردن بلد نیستم» اما کرونا او را جزء قربانیانش شمرد و شاعری را که «دوست داشتن بلد بود» با خود برد.

به گزارش انعکاس روز و به نقل از ایسنا، آیدین روشن فرصت نکرد مجموعه شعر و رمانش را منتشر کند، چند کتاب ترجمه که عمدتا ترجمه شعر بود منتشر کرد و در ۴۸سالگی از دنیا رفت.

میراندا میناس، همکار و دوست آیدین روشن که ترجمه‌های مشترکی با او منتشر کرده خبر را می‌دهد. با گریه می‌گوید که کرونا او را از ما گرفته. برای خاکسپاری پدرش به تبریز می‌رود و گویا آن‌جا گرفتار بیماری می‌شود.

میناس همچنین در صفحه شخصی خود می‌نویسد: «از این دنیا توقع عدالت نداشتم ولی انقد بی‌عدالتی… کرونای لعنتی بالاخره یکی از عزیزانم را از من گرفت. از من دوستی رو گرفت که جزو معدود هم‌صحبت‌های هم بودیم. یه عشق مشترک داشتیم اونم ادبیات و شعر ترکی. ما دوتا آدم درونگرا بودیم که در زمان و مکان درست همدیگرو پیدا کردیم و بعد از اون شدیم همدم بحث‌های ادبی همدیگه. تا به حال کسی  اندازه آیدین عاشق کتاب و شعر ندیده بودم. ما با هم کتاب‌های زیادی ترجمه کردیم و کارهای نیمه‌تموم زیادی داشتیم. اون اولین رمان سوررئالیستیش در مورد استانبول رو داشت می‌نوشت و دل تو دلش نبود که بخونم و نظر بدم. وقتی گفت مریض شده فقط امیدوار بودند جسمش اندازه روحش ظریف و شکننده نباشه. هر روز با خانواده‌ش نقشه می‌کشیدیم که بعد از خوب شدنش اونو از دنیای کتاب‌ها دور کنیم و به دنیای واقعی نزدیک کنیم. ولی نشد. کسی که برای من فراتر از یک دوست، همکار، همدم و استاد بود رفت تا من بمونم و جای خالیش. فقط امیدوارم هر جا که هست به آرامش برسه چون این دنیا برای آدم حساسی مثل آیدین جهنم بود.»

با رسول یونان، شاعر، نویسنده، مترجم و از دوستان آیدین روشن تماس می‌گیرم که روشن مجموعه‌ای از شعرهای ترکی او را به فارسی ترجمه کرده بود؛ «ژنرال جنگ‌های سیب‌زمینی». تکرارکنان می‌گوید: «چه زود! ای وای ای وای… حالا چه کار کنم؟ او آدم خوبی بود. چه زود… چه زود… در این شرایط نمی‌دانم چه بگویم. اصلا باورکردنی نیست. ای وای ای وای…»

اسدالله امرایی، مترجم با انتشار عکس آیدین روشن در صفحه‌اش می‌نویسد: «خبر تلخ امروز را میراندا میناس داد، دوست شاعر و مترجم‌مان در بهار ۱۴۰۰ پر کشید. 

برایم نوشته بودی

از پنجره سبز اتاقت گلی برایم بینداز تا دلم سرشار از روشنایی‌ها شود؛ اینک چون فصلی نو 

بر در خانه‌ات آمده‌ام؛ با شبنمی بر موهایم؛ و قطره اشکی در چشم

(محب دیراناس)

 بهار مبارک

 اشک در چشم نصیب ما شد.»

پونه ندائی، شاعر و ناشر هم می‌نویسد: «دلم می‌خواست از بهار بنویسم گزارش گل‌های تازه‌شکفته را بدهم، اما باید درباره غروب همکار ارجمند، شاعر و مترجم گرانقدر زبان ترکی، آیدین روشن بنویسم. از اسم و فامیلش نور بیرون می‌زند. او بی‌آزارترین انسانی بود که تا به حال دیده‌ام. سرش به معنای واقعی کلمه در کار خودش بود. آیدین عاشق واقعی کتاب و ادبیات و شعر بود. مشعوف شعر بود و آن‌ها که او را از نزدیک می‌شناختند، می‌دانند چه می‌گویم. همیشه بهترین و نغزترین شعرها را در یاد داشت. اول ترکی‌اش را می‌خواند که نبض آهنگ زبان و ساختار اصلی شعر را به مخاطب منتقل کند بعد برای فارسی‌زبان‌ها ترجمه‌اش را می‌گفت. واقعا کتابی نبود که نخوانده باشد. درآمدش را صرف خرید کتاب می‌کرد. روز آخر نمایشگاه کتاب که می‌شد، غمی دلش را فرامی‌گرفت. می‌گفت حیف کاش نمایشگاه تمام نمی‌شد.

آیدین روشن عزیز، نمایشگاه‌های کتاب زیادی برقرار خواهد بود، کتاب‌های زیادی در این سیاره متولد خواهد شد اما چه سود که خواننده پروپاقرصی مثل شما نباشد که بخواند.

با احترام و تشکر از همه شعرها و ترجمه‌های زیبایی که به همراه همکار گرامی میراندا میناس به مجله شوکران و نشر امرود افزودی، از تو خداحافظی نمی‌کنم و شمعی به یادت روشن می‌کنم.

(کتاب‌های منتشرشده آیدین روشن در نشر امرود: برای عاشق شدن دیر است برای مردن زود؛ گزیده شعر ترکیه به اتفاق میراندا میناس و ژنرال جنگ‌های سیب‌زمینی، ترجمه شعرهای ترکی رسول یونان به فارسی)»

احمد پوری، نویسنده و مترجم در واکنش به این خبر می‌نویسد: ای بابا باورم نمی‌شود. روشن عزیز. چه عجله‌ای بود؟ یعنی تو با آن شور همیشگی و برنامه‌هایی که برای ترجمه داشتی و صفحات دست‌نوشته‌ای که از کیف آویزان از شانه‌ات بیرون می‌کشیدی تا ترجمه جدیدی از شعر ترکیه بخوانی، دیگر نخواهی بود، من که باورم نمی‌شود.»

دیگران هم این شعر آیدین روشن را به اشتراک می‌گذارند و ناباورانه خبر مرگ او را می‌هند: «شمردن بلد نیستم

دوست داشتن بلدم

و گاهی شده

یکی را دو بار دوست داشته باشم

دو نفر را یک‌جا!

چه کار می‌شود کرد؟

دوست داشتن بلدم

شمردن بلد نیستم»

محسن عسگری از دوستان او می‌نویسد:  آیدین روشن، رفیق و همراه قدیمی و یادگار روزهای دور و خوش، همو که دلی به زلالی چشمه‌های بستان‌آباد داشت، همو که شاعر بود و استادی به تمام معنا در ترجمه، همو که با کتاب مانوس بود،  همو که هر وقت همدیگر را می‌دیدم با اشتیاق یکی از شعرهایش را برای‌مان می‌خواند، همو که سروده بود «شمردن بلد نیستم…»  از میان ما پرکشید و رفت. واقعا شمردن بلد نبود، حساب سن و سالش را نداشت که این‌گونه رفت. روحت شاد آیدین جان.» 

دوستان دیگرش هم از کتاب‌خوان بودن و غرق بودنش در کتاب، هوش و زلال بودن او می‌گویند و برایش مرثیه می‌نویسند.

احمد واحدی متخلص به آیدین روشن متولد ۱۲ بهمن‌ماه سال ۱۳۵۲ در تبریز، در دانشگاه علامه طباطبایی روزنامه‌نگاری خوانده بود. این شاعر و مترجم روز دوشنبه ۱۶ فروردین‌ماه بر اثر ابتلا به کرونا در ۴۸سالگی از دنیا رفت.

«تنهایی تقسیم نمی‌شود» (گزیده شعر مدرن ترکیه)، «برای عاشق شدن دیر است برای مردن زود» (گزیده شعر مدرن ترکیه)، «آلا تورکا» (گزیده شعر کوتاه مدرن ترکیه) و «پرنده چهار بال» (گزینه چهارپاره‌های فاضل حسنو داغلارجا) از جمله آثاری است که آیدین روشن با همکاری میرندا میناس ترجمه کرده است. برگردان فارسی کتاب «ژنرال جنگ‌های سیب‌زمینی» شعرهای ترکی رسول یونان و «خشونت دیپلماتیک: اسرار تاریک قتل جمال خاشقجی» هم در کارنامه او به چشم می‌خورد.

انتهای پیام

    برچسب ها:
لینک کوتاه خبر:

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر،تکرار نظر دیگران،توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی ، افترا و توهین به مسٔولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

نظرات و تجربیات شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نظرتان را بیان کنید

آرشیو

Scroll to Top